English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5925 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
target detection radar U رادارحمایتکنندههدف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
detection U کشف
detection U عمل تشخیص چیزی
detection U نمایان سازی
detection U اشکارسازی
detection U اشکار سازی
detection U یافت
detection U اکتشاف
detection U تفتیش
detection U ردیابی
detection U بازیابی بازرسی
edge detection U اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
probability of detection U احتمال کشف
probability of detection U احتمال اکتشاف
grid detection U اشکارسازی شبکه
detection range U قدرت اکتشافی
collision detection U تشخیص تصادم
signal detection U علامت یابی
surface detection U اکتشاف سطحی
surface detection U راداراکتشافی سطحی
fault detection U عیب یابی
error detection U خطا یابی
detection limit U حد اشکارسازی
detection range U برد اکتشافی
collision detection U تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
collision detection U پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
radio detection U اکتشاف رادیویی
radio detection U در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
comouflage detection photography U نوعی عکاسی که با استفاده ازفیلم مخصوص انجام شده واستتار دشمن را کشف میکندعکسبرداری ضد استتار
grid current detection U یکسوسازی شبکه اشکارسازی جریان شبکه
maximum probility detection U تعیین احتمال حداکثر
characteristic detection width U عرض منطقه اکتشافی کشتی مین جمع کن
fire detection system U سیستم اشکارساز حریق
detection of seismic waves U ردیابامواجمرتعش
anode band detection U یکسوسازی اندی
metal detection device U دستگاه فلزیاب
square law detection U یکسوکنندگی مربعی
magnetic anomaly detection gear U دستگاه اکتشاف زیردریایی به طریقه مغناطیسی
radar U رادار
radar U دستگاه رادار
radar boresight U محوریابی رادار
radar mast U دکلرادار
radar reflector U انعکاسرادار
radar boresight U تطابق خط دید رادار
radar clutter U منطقه کور رادار
radar clutter U منطقه پوشیده از دید رادار
radar comouflage U استتار کردن از دید رادار استتار در مقابل رادار
doppler radar U رادار تعیین کننده اشیاء ثابت و متحرک
doppler radar U رادار دوپلر
radar unit U مرکزرادار
radar correlation U درک وابستگی اطلاعات یاهدفهای موجود درروی صفحه رادار با اطلاعات وهدفهای مورد نظر
radar countermeasures U اقدامات ضد رادار
radar echo U علایم روی صفحه رادار
radar beam U پرتو رادار
radar installation U تاسیسات رادار
radar imagery U عکاسی به وسیله امواج رادار
radar alimeter U فرازیاب رادار
radar man U متصدی رادار
radar countermeasures U پیش گیریهای ضد رادار
radar danning U ناوبری به وسیله رادار برای احتراز از برخورد به مین
radar discrimination U قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
radar operator U متصدی رادار
radar locating U تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
radar location U موقعیت رادار
radar beacon U راهنمای رادار
radar beacon U برج مراقبت رادار
radar beacon U برج دیدبانی رادار
radar antenna U انتن دار
radar measurement U اندازه گیری رادار
radar altitude U ارتفاعی که بوسیله راداربطور خودکار به هواپیماداده میشود ارتفاع راداری هواپیما
warning radar U رادار هشدار دهنده
radar altimetry U ارتفاع سنجی به وسیله رادار
radar equipment U تجهیزات رادار
doppler radar U رادار داپلر
surveillance radar U رادار تجسس هدف
radar scan U تجسس بوسیله رادار میدان مراقبت رادار
radar scan U مراقبت بوسیله رادار
radar return U انعکاس امواج در روی صفحه رادار علایم صفحه رادار
radar ranging U میدان رادار
radar ranging U تنظیم تیر به وسیله رادار
acquisition radar U رادار هدفیابی
acquisition radar U رادار هدفیاب
acquisition radar U رادار اکتشاف هدف
radar scope U صفحه رادار
radar scope U صفحه دید رادار
radar screen U صفحه تصویر رادار
surveillance radar U رادار مراقبتی
radar trapping U اختلال پیدا کردن رادار
radar trapping U اختلال رادار
radar tracking U تعقیب به وسیله رادار ردیابی هدفها به وسیله رادار
radar trace U علامت رادار
radar silence U سکوت راداری
radar silence U خاموش کردن موقتی رادارها
radar screen U indicator position plain :syn display radar
aerial radar U رادار هوایی
radar quardship U دیدبانی بارادار
weather radar U رادارآبوهوا
radar trap U وسیلهسرعتسنجموتور
radar netting U تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
search radar U رادار تجسسی
radar network U شبکه ی رادار
radar engineering U مهندسی رادار
radar mile U زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
radar picket U ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
radar quardship U نگهبانی رادار
radar prediction U کسب اطلاعات به وسیله رادار
radar prediction U بررسی به وسیله رادار تجزیه و تحلیل اطلاعات به وسیله رادار
sidelooking airborne radar U رادارجانبی
sidelooking airborne radar U رادار جانبی
sidelooking airborne radar U رادارجانبی نصب شده روی هواپیما
sidelooking airborne radar U رادار با دید جانبی
fire control radar U رادار کنترل اتش
directional radar prediction U تجزیه و تحلیل سمتی رادار پیش بینی سمتی رادار
radar range mark U فاصله یاب راداری
air control radar U رادارکنترلهوایی
air search radar U رادارردیابهوایی
radar picket cap U هواپیمای گشتی هوایی حامل رادار
anti-radar missile U گلولهموشکضدرادار
surface surveillance radar U رادارمراقبسطحی
battery integration end radar display U equipment
battery integration end radar display U وسایل توزیع اتش الکترونیکی پدافند هوایی و رادارهای مربوطه
air traffic control radar system U راداری کمکی در سیستم کنترلی ترافیک هوایی
target U نشانگاه
target U گل
target U هدف فرود هدف شمشیرباز
target U سینه حریف
target U حد و مرز
target U پنجرهای که متن یا گرافیک روی آن نمایش داده می شوند
target U برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
target U حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
target U سیبل
target U تخته هدف
target U نقطه برداشت یا قرائت
target U هدف
target U نشان
target U هدف گیری کردن
target U تیر نشانه
target U هدف مشخص
target U اماج
target U سپر
target U دیسکی که روی آن فایل کپی میشود
target U کامپیوتری که نرم افزار روی آن اجرا میشود.
on target U روی هدف
on target U بالای اماج زمان روی هدف
known target U هدف معلوم
target U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
known target U هدف شناخته شده یا مشخص
target U مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
target U هدفی که می خواهید به آن برسید
target price U قیمت مورد نظر
target of opportunity U هدف ناگهانی
target of opportunity U هدف انی
target profit U سود مطلوب
target profit U سود مورد نظر
target overlay U کالک اماج
target overlay U کالک هدفها
target price U قیمت موردنظر
target pattern U شکل هدف مسیر تک هواپیما به هدف
target point U تیر نوک تیز
target pattern U شکل قرار گرفتن هدف
target materials U مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
target dossiers U پرونده هدفها
target dossiers U پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
target echo U علایم دریافتی از هدف یاپدیدار شده روی صفحه راداراز هدف
target folders U پوشههای پرونده هدف پوشه اطلاعات هدف
target grid U شبکه هدف
target grid U مختصات هدف
target indications U عناصر هدف
target indications U اطلاعات مربوط به هدف
target indicator U شاخص نشان دهنده هدف شاخص هدف
target language U زبان هدف
target language U زبان مقصود
target list U لیست هدفها
target list U لیست اماجها
target market U بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
target program U برنامه مقصود
target program U برنامه هدف
target programm U برنامه هدف
target system U سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
target areas U ناحیههدف
soft target U هدفبدوندفاع
To hit the target. U بهدف خوردن
thermal target U هوای گرم بالارونده برای بالون
target-oriented <adj.> U هدف گرا
target-oriented <adj.> U مقصد گرا
target-oriented <adj.> U هدف دار
target system U سیستم هدفها
target selector U دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
target routine U روال هدف
time on target U اتش زمان روی هدف
time on target U زره
time over target U زمان رسیدن روی هدف زمانی که هواپیما روی هدف می رسد
target range U برد هدف
transient target U هدف متحرک
target range U مسافت هدف میدان تیر مشقی
target rifle U تفنگ مشقی
target rifle U تفنگ مخصوص تیراندازی به هدف
target round U یک دور تیراندازی با تیر وکمان
transient target U هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
triplane target U هدف کش زیرابی
time on target U زمان روی هدف
Recent search history Forum search
1منظور از projections در این جمله چیست؟
1فلزياب
4express, overexpression
4express, overexpression
4express, overexpression
4express, overexpression
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com